• 09022287162
  • amirkabir.aflc@gmail.com
آموزشگاه زبان امیرکبیر
  • صفحه اصلی
  • خدمات آموزشی

      آزمون‌های بین‌المللی

      • آمادگی آزمون آیلتس
      • آمادگی آزمون تافل
      • آمادگی آزمون دولینگو
      • آمادگی آزمون گوته
      • آمادگی آزمون ÖSD
      • آمادگی آزمون تلک

      دوره های آموزش زبان

      • کلاس زبان انگلیسی اصفهان
      • کلاس زبان آلمانی اصفهان
      • کلاس زبان ترکی اصفهان
      • کلاس زبان عربی اصفهان
      • کلاس زبان فرانسوی اصفهان

      سایر خدمات

      • دوره‌های تربیت مدرس TTC
      • تعیین سطح و مشاوره رایگان
      • نوشتن رزومه کاری و تحصیلی
  • همکاری با امیرکبیر
  • مطالب آموزشی
    • تست های طبقه بندی شده
    • نمونه سوالات اسپیکینگ
    • اصطلاحات کاربردی زبان
    • پادکست‌های آموزشی
    • ویدئوهای آموزشی
    • آموزش و سرگرمی
    • دانستنی‌های جالب زبان
    • مقالات آموزشی
    • سمینارهای آموزشی
  • درباره‌ی ما
    • آشنایی با ما
    • مدرسین امیرکبیر
    • کتاب های مورد تدریس
    • گالری خاطرات
    • شرایط و قوانین آموزشگاه
    • پرسش و پاسخ
  • تماس با ما

پادکست آموزش زبان انگلیسی

  • خانه
  • بلاگ
  • پادکست آموزش زبان انگلیسی
  • If you only had one day left

If you only had one day left

  • تاریخ 01/01/2025
If you only had one day left | اگر تنها یک روز دیگر داشتید

فهرست مطالب

  • If you only had one day left
    • اگر تنها یک روز دیگر داشتید

If you only had one day left

One day Emma received a strange phone call it was a voice she didn’t recognize.” Emma” the voice said calmly I don’t have much time but you do, 24 hours that’s all you have left. What? who is this? is this a joke? Emma asked her voice shaking the caller didn’t answer the line went dead.

Emma stared at her phone her heart pounding, it had to be a prank right but something about the voice felt real serious. She looked at the clock on her wall 8:00 a.m. if the voice was telling the truth by this time tomorrow she would be gone. For a few minutes she sat Frozen but then a question popped into her head what do I do with my last day Emma decided she wouldn’t waste time first she grabbed her phone and called her mom.

“Mom I love you” she said without explanation her mom laughed surprised I love you too Emma, is everything okay “yes I just wanted to tell you” Emma said. Holding back tears next Emma made a list she wrote down everything she wanted to do but kept putting off visit the beach eat her favorite meal dance like no one was watching.

She rushed to the nearest restaurant and ordered the biggest slice of chocolate cake it tasted sweeter than she remembered then she went to the park there she climbed a tree for the first time since she was a kid she laughed when her foot got stuck and a stranger had to help her down.

By the afternoon Emma decided to visit her best friend Liam she hadn’t seen him in months because they’d argued about something small when he opened the door Emma smiled hey Liam I’m sorry for being so stubborn can we hang out Liam looked surprised but happy of course come in.

They spent hours talking and laughing at one point Emma told him about the strange phone call do you believe it Liam asked I don’t know Emma replied honestly but if it’s true today has been perfect. As the sun set Emma went to her favorite place the beach the waves crashed softly against the shore and the sky turned orange and pink, she sat there feeling calm.

By 10 p.m. Emma returned home she thought about how full her day had been it wasn’t filled with grand Adventures or expensive things but it was the happiest she’d ever felt. She looked at the clock 11:59 p.m. Emma held her breath waiting 12 a.m. nothing happened she was still alive.

Emma laughed out loud feeling silly for believing the call but then she stopped and smiled whether it was a prank or not the day had taught her something important live every day like it’s your last and from that moment Emma did.

اگر تنها یک روز دیگر داشتید

یک روز، اِما تماس تلفنی عجیبی دریافت کرد. صدایی بود که او نمی‌شناخت. صدای آرامی گفت: “اِما، من وقت زیادی ندارم، ولی تو داری. ۲۴ ساعت، این تمام چیزی است که برایت باقی مانده.” “چی؟ کی هستی؟ این شوخیه؟” اِما با صدای لرزان پرسید. تماس‌گیرنده جوابی نداد و قطع شد. اِما به گوشی‌اش نگاه کرد و قلبش تند می‌زد.

باید یک شوخی باشه، نه؟ ولی چیزی در صدای آن فرد واقعی و جدی به نظر می‌رسید. او به ساعت دیواری‌اش نگاه کرد، ساعت ۸ صبح بود. اگر آن صدا حقیقت را گفته بود، تا فردا در همین زمان او دیگر زنده نخواهد بود. چند دقیقه‌ای بدون حرکت نشست، اما بعد سوالی به ذهنش رسید: «با آخرین روزم چه کار کنم؟» اِما تصمیم گرفت وقتش را تلف نکند. اول گوشی‌اش را برداشت و به مادرش زنگ زد.

“مامان، دوستت دارم” بی‌هیچ توضیحی گفت. مادرش با تعجب خندید: “منم دوستت دارم اِما، همه‌چیز خوبه؟” “بله، فقط خواستم همینو بهت بگم” اِما این حرف رو با بغض گفت. بعدش اِما یک لیست نوشت و همه کارهایی که همیشه می‌خواست انجام بده اما به تعویق می‌انداخت را یادداشت کرد: رفتن به ساحل، خوردن غذای مورد علاقه‌اش، رقصیدن طوری که هیچ‌کس او را نبیند.

اِما به نزدیک‌ترین رستوران رفت و بزرگترین برش کیک شکلاتی را سفارش داد. طعم آن شیرین‌تر از چیزی بود که یادش می‌آمد. بعد به پارک رفت. آنجا برای اولین بار از دوران کودکی‌اش از درختی بالا رفت. وقتی پاش گیر کرد و یک غریبه کمکش کرد پایین بیاید، خندید.

بعد از ظهر، اِما تصمیم گرفت به دیدن بهترین دوستش، لیام، برود. ماه‌ها بود که او را ندیده بود چون درباره موضوعی کوچک با هم بحث کرده بودند. وقتی در را باز کرد، اِما با لبخند گفت: “هی لیام، ببخشید که اینقدر لجباز بودم، می‌خوای با هم وقت بگذرونیم؟” لیام با تعجب اما خوشحال به او گفت: “البته! بیا تو.” آنها ساعت‌ها با هم صحبت کردند و خندیدند. اِما درباره تماس عجیبش برایش گفت. “باورش میکنی؟” “نمی‌دونم” ، “اما اگر حقیقت باشد، امروز بهترین روزی بوده که من داشتم.”

با غروب آفتاب، اِما به جای همیشگی‌اش، ساحل، رفت. امواج آرام به ساحل می‌خوردند و آسمان رنگ نارنجی و صورتی به خود گرفته بود. او آنجا نشست و احساس آرامش کرد.

ساعت ۱۰ شب، اِما به خانه برگشت. به این فکر کرد که این روز با ماجراهای بزرگ یا چیزهای گرانقیمت پر نشده بود، اما شادترین روزی بود که تا به حال احساس کرده بود. به ساعت نگاه کرد، ساعت ۱۱:۵۹ شب. نفسش را حبس کرد و منتظر بود. ساعت ۱۲ شب شد و هیچ اتفاقی نیفتاد. او هنوز زنده بود.

اِما با صدای بلند خندید و به نظر خودش خیلی احمق بود که تماس تلفنی رو باور کرده بود. ولی بعدش ایستاد و لبخند زد. چه شوخی باشه چه نباشه، این روز چیزی مهمی رو یادش داده بود: هر روز را طوری زندگی کن که انگار آخرین روزت است. و از اون لحظه به بعد اِما همینکار رو انجام داد.

  • اشتراک گذاری :
آواتار نویسنده
Aflc

پست قبلی

راحت ترین روش ها برای مهاجرت
01/01/2025

پست بعدی

سوالات اسپکینگ آیلتس با موضوع Hurry
01/02/2025

شما همچنین ممکن است دوست داشته باشید

What is the smartest age
? What is the smartest age
18 ژوئن, 2025
ورزش چه فایده‌ای برای بدن و مغز ما داره؟
How playing sports benefits your body and your brain
11 ژوئن, 2025
چرا با وجود اینکه از تعلل کردن حس بدی داریم، باز هم آن را تکرار می‌کنیم
Why you procrastinate even when it feels bad
4 ژوئن, 2025

یک دیدگاه ارسال کنید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها

  • آموزش رایگان زبان آلمانی (100+ ویدئو آموزشی)
  • آموزش رایگان زبان انگلیسی (100+ ویدئو آموزشی)
  • آموزش رایگان زبان ترکی (100+ ویدئو آموزشی)
  • آموزش رایگان زبان عربی (100+ ویدئو آموزشی)
  • آموزش رایگان زبان فرانسه (100+ ویدئو آموزشی)
  • آموزش زبان به روش بازی و سرگرمی
  • اصطلاحات کاربردی زبان
  • بلاگ
  • پادکست آموزش زبان انگلیسی
  • دانستنی‌های جالب زبان
  • سوالات اسپیکینگ آیلتس
  • مصاحبه ها
  • نمونه سوال گرامر زبان انگلیسی سطح A1
  • نمونه سوال گرامر زبان انگلیسی سطح A2
  • نمونه سوال گرامر زبان انگلیسی سطح B1
  • نمونه سوال گرامر زبان انگلیسی سطح B2
  • وبلاگ زبان آلمانی
  • وبلاگ زبان انگلیسی
  • وبلاگ زبان ترکی
  • وبلاگ زبان عربی
  • وبلاگ زبان فرانسوی
آموزشگاه زبان امیرکبیر

ما خلاقانه تدریس میکنیم تا شما با لذت یاد بگیرید

– مرکز تخصصی آموزش زبان‌های (انگلیسی، آلمانی، ترکی، عربی) در اصفهان

– برگزارکننده تخصصی دوره‌های (TTC IELTS، PTE، DUOLINGO) در اصفهان

دسترسی سریع

  • مجتمع آموزشی امیرکبیر
  • دوره‌های آموزش زبان
  • دوره تربیت مدرس TTC
  • بهترین کتاب‌های آموزش زبان
  • نوشتن رزومه کاری

لینک های کاربردی

  • مدرسین امیرکبیر
  • مدرس امیرکبیر شوید
  • تعیین سطح و مشاوره رایگان
  • پرسش و پاسخ
  • شرایط و قوانین آموزشگاه

ارتباط باما

03136635020

09022287162

اصفهان چهارباغ بالا ابتدای کوچه ۳۵ (مسجد الرضا) پلاک ۸۰

آدرس لینک دین آموزشگاه زبان امیرکبیر
آدرس اینستاگرام آموزشگاه زبان امیرکبیر
آدرس نماشا آموزشگاه زبان امیرکبیر
آدرس آپارات آموزشگاه زبان امیرکبیر